دعا کن
سلام عزیزکم خوبی قشنگم ؟ امروز رفتیم خونه ی عزیز جون یعنی مادر بزرگ من که فهمیدیم ایشون حالشون خوب نیست و بیماری قبلشون عود کرده من خیلی ناراحت شدم یعنی همه ناراحت بودن اما یه جورایی غم و تو دلشون نگه داشته بودن و تو ظاهر خودشون و شاد نشون می دادن از خدا می خوام اتفاق بدی نیفته و همه ی مریضا شفا پیدا کنن اخه مامانی پارسال یه اتفاق خیلی بد برای مامان من یعنی مامان جون مهربون تو افتاد (ایشون خونریزی مغزی و بعد از اون سکته ی مغزی کردن با اینکه خدا خیلی بهمون رحم کرد و الان پیشمون هستن اما هر وقت یاد اون روزا میفتم ، مثل همین الان اشک تو چشام لونه می کنه ) حالا بعدا برات مفصل می نویسم از اون به بعده که هر چی میشه دلم هوری میریزه&nb...
نویسنده :
مامانی
23:26