زیارت دوست داشتنی
سلام نفسم حالت چه طوره ؟ منم خوبم خدا رو شکر... دیروز صبح رفتیم خونه مامان جون فاطمه اینا و عصری هم بابایی زنگید و گفت بریم قم ... منم دیدم وای که چقدر دلم برای زیارت حضرت معصومه تنگ شده قبول کردم و حدود 7 رسیدیم قم ... البته تو راه ایستادیم تا خوراکی بخریم که دیدیم یه ماشین یه هو اتیش گرفت ... خیلی بد بود ... البته خدا رو شکر خانواده اش بیرون ایستاده بودن ... خدا کمکشون کنه ... بعد از رسیدن یک راست رفتیم حرم ... وای خیلی زیارت دوست داشتنی ای بود ... اخه من عاشق حضرت معصومه ام ... به خاطر شب لیله الرغائب و شب شهادت حضرت هادی(ع) خیلی شلوغ بود... بعد هم رفتیم جمکران و نماز و اونجا خوندیم و بعدم رفتیم خونه خاله فاطمه اینا و از اونجا با خاله زینب اینا رفتیم خونه ی یکی از دوستانشون که طلبه بودن ، هیئت ... خونه شون بسیار ساده بود ... و در عین سادگی بسیار زیاد با صفا ... اونقدر هیئتشون بهم چسبید ... خیلی عالم نازی دارن ... خیلی ...
خلاصه نهار امروزم خونه خاله جونا بودیم و بعد از ظهر هم با هم کلی خوش گذروندیم ... و حدود 10 و نیم رسیدیم تهران ... الحمدلله سفر خیلی خوبی بود...
خدا جونم ممنونم .... حضرت معصومه جونم ممنونم ... امام زمان جونم ممنونم ... خاله فاطمه جون ممنونم ... خاله زینب جون ممنونم .... همسر جونم ممنونم .... فدات شم شوشو نفس