کمرمان شکست و دندانمان ....
سلام بر عسل مادر خوبی فدات شم ؟ اون بالا بالاها خوش میگذره ؟ ما هم خوبیم خدا رو شکر امروز از صبح دانشگاه بودم و از ظهر که رسیدم حدود 2 ساعته سر سمینارم نشستم ... تشویق کن مامانت و یه وقت چشم نخوره با این همه کار و کلا چون روی لب تاب بودم واسه تایپ کردن الان دیگه کمرم داره میشکنه منم نه حساس
حالا بگم از دیشب که ساعت 11 واسه بابایی یعنی برای نهارش سالاد الویه گذاشتم اما صبح یادش رفته ببره فکر کن ..... اما الان داره میاد خونه بخوره البته به نفع من شدااا اگه میبرد باید از راه نرسیده غذا میذاشتم حالا این میشه عصرونه واسه شام هم خدا بزرگه
دیگه برامون خیلی دعا کن .
پی نوشت : ساعت 6 این طورا زنگیدیم که بریم دکی برا دندون گفت زود بیاین اما از خونه ی ما تا نبرد حدودا 8 رسیدیم بعدم چشمت روز بد نبینه خیلی اذیت شدم خیلی 1 ساعت و خورده ای دهان مبارکم باز بود و چون دندان اخرم بود خیلی اذیت شدم تازه می خواستم برم روکش بذارم که گفت اول باید دندون عقلت و جراحی کنی بعد رو کش.... یعنی دو هفته دیگه جراحی .... نمی خواااااااااااااااام
دندونم درد می کنه مامان ..... تازه آمپولم زدم و کلی دارو هم داد و خود دکی گفت خیلی درد داره ... نمی خواااااااااااااااااااام