فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

نفس طلایی

کمرمان شکست و دندانمان ....

1391/2/2 23:35
نویسنده : مامانی
288 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر عسل مادر خوبی فدات  شم ؟ اون بالا بالاها خوش میگذره ؟ ما هم خوبیم خدا رو شکر امروز از صبح دانشگاه بودم و از ظهر که رسیدم حدود 2 ساعته سر سمینارم نشستم ... تشویق کن مامانت و یه وقت چشم نخوره با این همه کار نیشخند و کلا چون روی لب تاب بودم واسه تایپ کردن الان دیگه کمرم داره میشکنه منم نه حساس نیشخند 

حالا بگم از دیشب که ساعت 11 واسه بابایی یعنی برای نهارش سالاد الویه گذاشتم اما صبح یادش رفته ببره فکر کن ..... اما الان داره میاد خونه بخوره البته به نفع من شدااا اگه میبرد باید از راه نرسیده غذا میذاشتم حالا این میشه عصرونه واسه شام هم خدا بزرگه نیشخند

دیگه برامون خیلی دعا کن . ماچ

 

پی نوشت : ساعت 6 این طورا زنگیدیم که بریم دکی برا دندون گفت زود بیاین اما از خونه ی ما تا نبرد حدودا 8 رسیدیم بعدم چشمت روز بد نبینه خیلی اذیت شدم خیلی 1 ساعت و خورده ای دهان مبارکم باز بود و چون دندان اخرم بود خیلی اذیت شدم تازه می خواستم برم روکش بذارم که گفت اول باید دندون عقلت و جراحی کنی بعد رو کش.... یعنی دو هفته دیگه جراحی .... نمی خواااااااااااااااام گریهگریه

دندونم درد می کنه مامان ..... تازه آمپولم زدم و کلی دارو هم داد و خود دکی گفت خیلی درد داره ... نمی خواااااااااااااااااااام گریهگریه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

♥●•٠·˙ღ✿عارفه♥●•٠·˙ღ✿
2 اردیبهشت 91 17:22
خدا روزی رسونه
نسترن
2 اردیبهشت 91 19:32
باشه مطمین باش هرروز ازت میام میپرسم که امروز چیکار کردی قرار ماهم هر شب ساعت یازده برای تحویل گزارش درس خوندن جنابعالی باهات شوخی ندارم درس نخونده باشی میام میزنمت
نایسل
2 اردیبهشت 91 19:44
اولا سلام دوما رمزتو یادم رفته
نایسل
2 اردیبهشت 91 19:45
جیگرم سالاد ماکرونی اولویه هر دوتاشون خیلی خوشمزن واییییییییییییی
نایسل
2 اردیبهشت 91 19:45
اخریشم دوست دارم عشقم
نایسل
2 اردیبهشت 91 19:45
راستی قالبتم مبارک
نسترن
2 اردیبهشت 91 23:25
مامانی چقدر از اون موقع خوندی سمینارت رو انجام دادی کارش رو ؟واسه پایان نامه ات امشب چه کردی؟
♥●•٠·˙ღ✿عارفه♥●•٠·˙ღ✿
2 اردیبهشت 91 23:31
ایشالله آبان به بعد اگه خدا بخواد و خونه بخریم راستی بیا
عارفه
3 اردیبهشت 91 0:18
دوباره بیا
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
3 اردیبهشت 91 0:24
سلام مامانی.از دندون درد نگو که امونمو بریده اما امون از ترس از دندونپزشکی.
اصلا ولش کن.تحویلش نگیر.
نفس طلا چطوره ؟خوبه؟


قربونت عزیزم واقعا درد بدیه الهی هیچ کس نگیره
مامان یاس
3 اردیبهشت 91 0:45
واییی مثل من غذاهای اینطوری را دوست دارم چون گاهی نمیرسم همیشه غذا درست کنم الحمدالله که همسرهردو ما هم بنده خداها قانع هستند وحرفی نمیزنند وگرنه من همیشه شرمنده آقامیشدم.وایی گفتی دندون درد خدا نصیب کسی نکنه خیلی وحشتناکه الحمدالله که دارین خوبش میکنین جراحی هم ان شاء الله به سلامتی تمام میشه و دوباره شادی شما را میبینیم.
راستی بازم به خانواده ما سربزن گلم

حتما خوشحال میشم
مریم مامان نخودچی
3 اردیبهشت 91 7:21
چه کردی گلی... راستی چرا نظرات من تایید نکردی... ببینم گفتی نبرد اومدی دندون سازی.... کجای نبرد ... فکر کن بزن دکتر من باشه... راستی کامنت خصوصی هم که برام دادی ممنون...
خاله جون احمد
3 اردیبهشت 91 7:35
سلام عزيزم
منم پارسال دندون عقلم را جراحي كردم
ترسش بدتر از خودشه
من كه حسابي ترسيده بودم


اره منم می ترسم خیلیییییییییییییی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد