فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

نفس طلایی

می ترسم

1391/7/16 12:41
نویسنده : مامانی
366 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مادری من خوبی؟ اول از همه بگم نمی خواستم اصلا و ابدا این پست رو برات بنویسم اما گفتم شاید وقتی بزرگ شدی به دردت بخوره و در حال حاضر همه به درد تموم مخاطبای وبلاگمون ....

امروز بعد از کلاس تو میدون کاج بودم و داشتم از یه خیابون فرعی که یه طرفه بود پایین می امدم که دیدم از جلوم یه ماشین داره میاد که یه خانومه در و باز کرده و هی داره جیغ میزنه ... ماشینه هم هی داره خودش رو به ماشینای دیگه می زنه تا یه راه فرار پیدا کنه .... خلاصه انداخت تو خیابون اصلی و خانومه خودش رو از ماشین پرت کرد پایین و اقای راننده از روی پاهاش با ماشین رد شد ... گویا دزد بوده و خانومه به خاطر همین خودش رو پرت کرده بیرون ... حالا فکر کنید که اقای راننده ی خدا نشناس یه مرد 50 ساله بود و ماشینش هم ارمه اژانس داشت ... اونم کجا میدون کاج ... که همیشه شلوغه .... 

وای خدا داشتم از ترس می مردم ... دست و پاهام می لرزید ... نتونستم برم به خانومه کمک کنم اما دلم پیشش موند... می ترسم از تموم گرگ های گرگ صفت جامعه مون .... می ترسم از تموم راههایی که به خاطر نبود تاکسی گاها مجبورم با شخصی برم ... می ترسم از همه ی ادم هایی که به خاطر یه قرون دوزار این رفتارها رو دارن .... می ترسم از شیطون هایی که دور و برمون پرسه می زنن ... 

وای عزیزکم اگه تو بودی نگرانی من و می کشت ... نگرانی از سلامتت ... نگرانی از گرگ های جامعه ... دلم می خواد از تهران برم ... اره تهران شهر تولد من ... شهر پدری من ... شهر خونه ی من ... شهر بزرگ شدن من .... شهر شلوغ من ... دارم ازت می ترسم تهران.... و هر روز ترسم ازت بیشتر میشه .... 

خدایا خودت حافظ هممون باش ... خودت تموم بلا ها رو از هممون دور کن ... خودت کمکمون کن ...

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین 

و باز هم فقط با امدن مهدی موعود ترس ها برطرف خواهد شد و ارامش باز خواهد گشت ... امام زمانم ، ارامشم بعد از این همه طوفان ... بیا .... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

مامان ريحان جيگر
16 مهر 91 12:50
واقعا وحشتناكه پناه بر خدا ، واقعا تو اين دوره زمونه فقط بايد سوار تاكسي و اتوبوس شد. مراقب خودت باش
مامان اميرحسين
16 مهر 91 12:51
واي چه حادثه وحشتناكي خوب كه خودش رو پرت كرده پايين اتفاقا من همين ديروز صبح پسرم رو كه رسوندم اومدم تا سر كاج تاكسي گيرم نيومد كه بيام به سمت خونه ما سمت مخابراتيم بعد سوار يه شخصي شدم همينجوري با خودم ميگفتم نه اينكه دزد باشه اول صبحي بعد ميگفتم با خودم نه اينجا از اين خبرا نيست الان كه پستت خوندم بيشتر ترسيدم كه شخصي سوار نشممممم
مامان پوريا پهلووون كوچولو
16 مهر 91 12:59
وايي خداي من ناراحت شدم خانومه فوت كرد؟


نه تا اونجایی که من دیدم بلند شد
بابای مهرسا
16 مهر 91 13:08
لعنت بر شیطان حرامزاده خدا لعنت کنه اینجور آدمهارو پناه بر خدا
تارا
16 مهر 91 13:22
متاسفانه آدمها خیلی بد شدن! یکی از دوستان منم روز عاشورا سوار یه سمند زرد تاکسی میشه و تو ماشین یه خانومی بهش شربت تعارف میکنه و خوردن همانا و جسد نیمه جونش رو چند ماه بعد توی زاینده رود پیدا کردن همانا!
تارا
16 مهر 91 13:48
نمیدونم چرا یه عده این کارو میکنن!با مدیریت در تماس هستم!
زهره
16 مهر 91 13:49
الله عجل لولیک الفرج دنیا خیلی نا امن شده فقط مختص تهران هم نیس همه جاس
فرشته
16 مهر 91 15:43
دلم لرزید چه وحشتناک اللخ اکبر
مطلع عشق
16 مهر 91 16:31
سلام عزیز جان خیلی متاثر شدم از اتفاقی که افتاده خیلی وقتاست که از تهران بدم میاد و میترسم اما به خودم میگم: چاره اش تکیه به حافظ بودن خداست و خودمو با این فکر که امام خامنه ای عزیزمون( روحی فداک) در این شهر نفس میکشند آروم میکنم
مامان مهربون فاطمه
16 مهر 91 16:37
سلام خانوم...این روز ا چقدر جامعمون بهم ریخته..فقط خود اقا باید بیاد و هممون رو نجات بده...عزیزم مواظب خودت باش...چی بگم خیلی ناراحت شدم...اللهم عجل لولیک الفرج
مامان ثمین
16 مهر 91 17:25
سلام.فساد همه جا هست و روز به روز هم بیشتر میشه خدا صاحب زمونمون رو برسونه یا صاحب الزمان ادرکنی
مامان حسنا
16 مهر 91 21:54
سلام. حالتون خوبه من مامان حسنا هستم حسنا الان 3سال داره خوشحال میشم به وبلاگش بیاین تا با هم دوست باشیم.
محيا كوچولو
16 مهر 91 23:56
خاله اينا رو به بچه نگو ميترسه
مامان ابوالفضل (ام البنین)
17 مهر 91 1:49
پناه بر خدا . خدایا رحم کن بر ما گر چه انسانها هیچ رحمی به هم نداررند
فاطمه سادات
17 مهر 91 10:33
دوروزمونه خیلی بدی شده خدا امام زمانو برسونه فقط.....
مامان حانیه
17 مهر 91 16:31
پناه بر خدا
سارا
17 مهر 91 20:15
خیلی وحشتناکه دیگه آژانس هم نمیشه سوار شد
نایسل
17 مهر 91 20:47
وا ی چقدررررر ترسیدم ...... چند وقت قبل یه سمند زرد تو نیشابور بود با آرم تاکسی .... اونم همین جوری کلی زنارو بلند میکردم منم جرات نمیکردم حتی سوار تاکسی رد شم خداروشکر نیشابور کوچیکه من سعی میکنم سوار تاکسی بشم که راننده هاشو میشناسم
مامانی درسا
18 مهر 91 3:04
خدایا شر این شیطون صفتا رو از روی زمین کم کن ........ مردم امنیت ندارن بخدا ......
مامان تسنیم سادات
18 مهر 91 23:08
چند وقت پیش عین همین اتفاق توی نیاوران افتاد که مامانم دیده بود که زنه خودشو پرت کرد کنار خیابون . آدم به تاکسی زرد ها هم نمیتونه اطمینان کنه چه رسه به شخصی ...خدا خودش رحم کنه اللهم عجل لولیک الفرج
محبوبه،خواهر مهدی جون
19 مهر 91 17:11
سلام.واقعا که جامعه مون خراب شده.ممنون که برای وب داداشم نظر گذاشتی.خیلی خوشحال شد.ایشالا که خودتون و نفس جون همیشه خوشحال باشین.این گل واسه نفس:
مامان آمیتیس
22 مهر 91 18:10
خداااای من چقدر ازین جور دزدیا زیاد شده. به نظر من بیشتر دزدی ها به خاطر این گرونی هاست خدا بهمون رحم کنه
مامان امیرناز
2 آبان 91 8:10
سلام عزیزم راست گفتی وقتی مادری دغدغه و ترست بیشتره خدا همه مون و حفظ کنه به ما هم سر بزن اگه دوست داشتی به منم رمز بده
رادین
10 آبان 91 17:37
وای چه وحشتناک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد