فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

نفس طلایی

هوا بس ناجوانمردانه .....

1390/12/13 15:27
نویسنده : مامانی
347 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازم حالت خوبه ؟ من همچنان بی حالم و متاسفانه بابایی از من بدتره ... و من خیلی ناراحتشم و با زور امروز می خوام ببرمش یه دکتر عالی اخه این دکترای فیگولی بالا شهر بین خودمون باشه اما خیلی .... بگذریم !

وای مامانی دیشب از اون موقع هایی بود که خوشحال بودم از نبودنت اخه نمی دونم چرا یه هو هورا اینقدر ناجور شد خیلی بد یه طوفان تمام عیار و صدای باد وحشتناک که تموم نمیشد من که از ترس بیدار شده بودم و ایت الکرسی می خوندم و با خدا حرف میزدم می گفتم خدایا خودت گفتی شب رو مایه ارامش قرار دادیم ازت خواهش می کنم دوباره ارامشش رو بهمون هدیه بده می گفتم حدیث هست که مردم قدر جونی ، سلامتی و امنیت رو نمی دونند تا وقتی از دستش بدن حالا ای خدای مهربون خودت امنیت رو دوباره بهمون ببخش ... خیلی بد بود ... اگه بودی احتمالا خیلی می ترسیدی عسلم ...

گاهی فکر می کنم با این همه گناه و ناسپاسی ما نسبت به خدا ، خدا بی نهایت مهربونه که ما رو عذاب نمی کنه اون وقت وقتی شبایی مثل دیشب پیش میاد می ترسم که نکنه عذاب خداست ... خدایا تو خیلی مهربونی واقعا مهربونی که ما رو با این همه گناه عذاب نمی کنی خدایا ما رو ببخش و کمکمون کن خوب بشیم همونی بشیم که تو می خوای .... خجالت می کشم از وجود پر مهرت که تو این همه خوبی و من این همه قدر ناشناسم .....

خلاصه امروزم هوا ناجور بود سر کلاس یه هو هوا برفی شد بعد افتاب .... 

الانم تازه رسیدم خونه و قرار بود بابا بیاد خونه و با هم بریم دکتر اما الان گفت وحشتناک ترافیکه و شاید خودش بره ... نمی دونم .... 

خدایا همون و کمک کن . 

دوستت دارم خدای نازم و می بوسمت ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

نرگسی
13 اسفند 90 15:42
سلام عزیزم.. خداروشکر من دیشب اصلا متوجه نشدم .. خواب من خیلی سبکه ولی انقدر بعدازظهرش حالم بد بود که کلی انرژی از دست داده بودم و آخرش از اینکه انقدر درد کشیده بودم خسته شده بودم و شب هم افتادم تا صبح .. ایشالا زودی خوب شید دوستم ..
آسمونی ها
13 اسفند 90 16:01
وای خدای من
من دیشب همش فکر میکردم الان زلزله میشه.
از ترس مردم.
بیچاره عشقم
اصلا نذاشتم بخوابه.
ما چقدر ترسو هستیما ....


اره واقعا منم نذاشتم شوشو بخوابه
الهام مامان رامیلا
13 اسفند 90 16:43
سلام خوبی عزیزم
بخدا من که دیشب از درد و ترس اصلا خوابم نبرد یه هو بارون می یومد یهو برف اصلا داشتم دیونه میشدم خیلی هم حالم بد بود خدا کنه دیگه سرما بره خسته شدم شما هم مواظب خودتون باشید خیلی


انشاالله ... امیدوارم همیشه خوب باشی عزیزم
خاله جون احمد
13 اسفند 90 17:18
ديشب هوا خيلي طوفاني بود و وحشتناك
شايد تلنگر خدا بود كه كمي به خودمون بيايم
اميدوارم زودتر خوب بشيد


ممنون اره واقا تلنگر وجود خداااااااااااا
نایسل
13 اسفند 90 17:18
الان اینجا همون جوری بود من هی حس میکردم الان خونه خراب میشه
منم فردا باید برم دانشگاه اعصابم خورده اینقدرررررررر


اره اینجام این طوری شد و من دوباره ترسیدم تو که شجاعی
نسترن
13 اسفند 90 18:29
سلام دوستم خوبین؟ مرسی که به وبلاگ نی نی دوم منم سر زدین.من نسترن هستم نویسنده وبلاگ یک عاشقانه آرام.حالا این وبو برای نینی دومم ساختم.توی وبلاگ اول لینکم هستین توی این وب هم لینکتون میکنم.
نسترن
13 اسفند 90 18:37
راستی یادم رفت بگم عکسا هموناییه که توی وب نینی اولم گذاشتم.پس احتمالا شما دیدین عکسارو.اما بهرحال رمزو خصوصی براتون میذارم.شاید ندیده باشین...بووووووس
عارفه
13 اسفند 90 19:34
منم خیییییییییلی ترسیدم
همسرجونم نبود خونه و مامانم پیشم بود و منم داشتم سکته میزدم
کاش بقیه متبّه میشدن تو که خودت خوبی عزیزم


من که طفلک نذاشتم همسرم بخوابه از ترس لطف داری عزیزم
سمیرا
13 اسفند 90 23:03
مرسی عسیسم چشای خوشگلت خوشگل میبینه
مامان پورياپهلووون
14 اسفند 90 0:13
سلام چرا هوا يهويي گرم و يهويي سرد و طوفاني ميشه خدايااوضاع چقدر قمر در عقربه اين روزها مردم كلي كار رو سرشون ريخته بار الها مددي ي ي
مامان اميرحسين
14 اسفند 90 6:48
دقيقا من توي خواب ناز بودم كه نميدونم چي شد تو خواب با صداي بلند داد زدم به خاطر صداي طوفنه بود من كه اينقدر خوابم سنگينه پريدم از جا. شوشوي منم خونه نبود رفتم بيرون نگاه كردم ديدم يه طوفاني شده كه واي.فكر ميكردم زلزله مياد قلبم داشت كنده ميشد فرداش هم هواي جالبي بود برف و آفتاب با هم بود اما خوب به خير گذشت تابستون هم اينجوري هوا طوفاني شد

اره منم فکر می کردم الان زلزله میشه
نایسل
14 اسفند 90 10:43
منم سرما خورده شدم از بس بستنی خوردم


عزیزم
نایسل
14 اسفند 90 10:44
من کجام شجاعه همش حس میکردم خونمون الان میریزه


منم این طوریم
نایسل
14 اسفند 90 10:45
داشتیم با شوشو شماره 2 اون فیلمرو هم میدیدیم خیلی بدتر بود خدا رو شکر ظهر دیدیم اگه شب بود سکته میکردم
مریم مامان نخودچی
14 اسفند 90 12:42
وای وای....
من که داشتم دیگه غش میکردم....
چندباری هم جیغ بنفش کشیدم....
واقعا همش گفتم الانه که یه گردباد بیاد همه چیز بکنه ببره...
بعد که تموم شد گفتم خدایا شکرت...
حتما یه جایی خبری بوده که حکمتت این بوده...

اره واقعا موافقم
مامان کوروش
14 اسفند 90 14:15
نترس بابا خدا خودش مواظب کوچولوا هست
نایسل
14 اسفند 90 14:57
ایشالا تو و شوهرتم زودی خوب بشین
نایسل
14 اسفند 90 17:47
نایسل
14 اسفند 90 20:50
مرسی عزیزززز دلممممم خودت ناز میبینی
منم خیلی رنگشووو دوست دارم وای من همیشه کاغد دیورای هامو بوس میکنم


اخه خیلی نازن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد