شب یلدا
سلام نفس طلایی من حالت خوبه گل دلم ؟ منم خوبم خدا رو شکر گرچه که شب خیلی بدی بود و خوابای بدی دیدم ولی خدا رو شکر وقتی چشمام و باز کردم و دیدم همش خواب بوده انگار خدا یه فرصت دیگه برای ارامش رو بهم هدیه داد و من و مثل همیشه مدیون محبت بی کران خودش کرد....
دیگه چه طوری ؟ من احتمالا الان بلند شم برم خونه ی مامان جون اینا طبق قاعده ی عقل و منطق باید بشینم خونه و درسام و بخونم ولی طبق قاعده ی دل و دلایلی که نمیشه گفت انشاالله می خوام برم ...
راستی امشب بلندترین شب ساله یعنی شب یلدا ... بعضی از خانواده ها دور هم جمع میشن و مهمونی می گیرن اما ما معمولا خودمون هستیم .... یادش بخیر 4 سال پیش وقتی عقد بودیم مامان جون منصوره اینا چقدر زحمت کشیده بودن یه سبد بزرگ تزیین شده از تموم میوه های موجود ... یه سبد زیبای تزیین شده اجیل ... شیرینی های خوشمزه و صد البته هدیه برای تازه عروس که من بودم اورده بودن و چقدر اون شب شب خوبی بود ... یادش بخیر ....
جالبه مادری من یه دقیقه اضافه تو یه شب اینقدر بهونه ی بزرگی میشه برای شاد بودن و این فرصت خوبیه تا یاد بگیریم برای شاد بودن همیشه نیاز به بهونه های بزرگ نیست بلکه گاهی یه دقیقه می تونه جشن یلدا رو به پا کنه ....
امیدوارم هر شب هممون یلدایی باشه و هر شب قدر دقایق عمرمون رو مثل امشب بزرگ و قشنگ بدونیم و ازش نهایت استفاده رو ببریم ...
دوستت دارم نفس طلایی من