روز های محرم
سلام عزیز دل من حالت چه طوره ؟ منم خوبم خدا رو شکر البته یه کوچولو سرما خوردم اما طفلکی بابایی خیلی ناجور سرما خورده و امروز مونده خونه .... امروز همه رفتن خونه ی مامان جون فاطمه اینا اما من به هوای پرستاری بابایی موندم خونه و برای بابایی اش خوشمزه درست کردم و از صبح هی دارم براش اب پرتقال می گیرم .... امیدوارم زودتر خوب بشه چون بابایی از اون ادم هاییه که وقتی مریض میشه حسابی بی حال میشه و منم از بی حالی اون حسابی ناراحت می شم ....
دیگه اینکه این روز ها و شب ها حسابی سرمون شلوغ بود ، صبح ها که مامان جون منصوره اینا روضه داشتن و ما هم مشغول کمک کردن بهشون بودیم خصوصا این دو روز اخر که نهار هم میدن کارها بیشتر میشه اما خوب خیلی با صفاست انشاالله وقتی از بهشت امدی خودت می بینی گلکم .... شب ها هم که می رفتیم هیئت بابایی که اون جا هم الحمدلله خوب بود البته دو شب هم رفتیم هیئت مورد علاقه من (حاج قربون ) .... انشاالله که امام حسین از همه قبول کنه .... با اینکه مصائب اهل بیت از بعد از عاشورا اوج می گیره اما معمولا هیئت ها دهه ی اول فقط برنامه داره و راستش و بخوای من دلم برای مجلس عزای امام حسین تنگ شده ....
دیگه اینکه این روزا کلا در تعطیلات بودم و کلی از همه ی کارای دانشگام عقب افتادم خوندن برای ارشد هم که دیگه واقعا کنسل شد ، وای دو شنبه یه کنفرانس سخت دارم که هنوز لای مطلبش رو هم باز نکردم ، ازمون mmpi رو هم باید تفسیر کنم ، نقاشی ها رو هم باید تفسیر کنم ، درمان فوبی فایزه رو هم باید انجام بدم و..... وای خدا دوباره اخر ترم شد و این همه کار عملی ... تازه خود خوندن درس ها هم بماند ..... ای خدا کمک کن ....
دیگه اینکه خاله هدی جون و عموصادق و زهرا کوچولو رفته بودن کربلا و فکر کنم فردا برگردن خوش به سعادتشون واقعا .....
فعلا برم یه ذره به کارام برسم ، دوستت دارم جوجوی من تو بهشت