فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

نفس طلایی

روز های محرم

1390/9/16 16:28
نویسنده : مامانی
268 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل من حالت چه طوره ؟ منم خوبم خدا رو شکر البته یه کوچولو سرما خوردم اما طفلکی بابایی خیلی ناجور سرما خورده و امروز مونده خونه .... امروز همه رفتن خونه ی مامان جون فاطمه اینا اما من به هوای پرستاری بابایی موندم خونه و برای بابایی اش خوشمزه درست کردم و از صبح هی دارم براش اب پرتقال می گیرم .... امیدوارم زودتر خوب بشه چون بابایی از اون ادم هاییه که وقتی مریض میشه حسابی بی حال میشه و منم از بی حالی اون حسابی ناراحت می شم ....

دیگه اینکه این روز ها و شب ها حسابی سرمون شلوغ بود ، صبح ها که مامان جون منصوره اینا روضه داشتن و ما هم مشغول کمک کردن بهشون بودیم خصوصا این دو روز اخر که نهار هم میدن کارها بیشتر میشه اما خوب خیلی با صفاست انشاالله وقتی از بهشت امدی خودت می بینی گلکم .... شب ها هم که می رفتیم هیئت بابایی که اون جا هم الحمدلله خوب بود البته دو شب هم رفتیم هیئت مورد علاقه من (حاج قربون ) .... انشاالله که امام حسین از همه قبول کنه .... با اینکه مصائب اهل بیت از بعد از عاشورا اوج می گیره اما معمولا هیئت ها دهه ی اول فقط برنامه داره و راستش و بخوای من دلم برای مجلس عزای امام حسین تنگ شده ....

دیگه اینکه این روزا کلا در تعطیلات بودم و کلی از همه ی کارای دانشگام عقب افتادم خوندن برای ارشد هم که دیگه واقعا کنسل شد ، وای دو شنبه یه کنفرانس سخت دارم که هنوز لای مطلبش رو هم باز نکردم ، ازمون mmpi رو هم باید تفسیر کنم ، نقاشی ها رو هم باید تفسیر کنم ، درمان فوبی فایزه رو هم باید انجام بدم و..... وای خدا دوباره اخر ترم شد و این همه کار عملی ... تازه خود خوندن درس ها هم بماند ..... ای خدا کمک کن .... 

دیگه اینکه خاله هدی جون و عموصادق و زهرا کوچولو رفته بودن کربلا و فکر کنم فردا برگردن خوش به سعادتشون واقعا .....

فعلا برم یه ذره به کارام برسم ، دوستت دارم جوجوی من تو بهشت ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان اميرحسين(سام)
16 آذر 90 16:37
سلام عزيزم خوبي ؟ممنون از همدرديتون ايشالا همسرتون زود خوب شن شما هم كنفرانس رو به سلامتي بدين و موفق باشين راستي ميتونم بپرسم چه رشته اي ميخونين


عزیزم من روان شناسی بالینی می خونم
mamani helena
16 آذر 90 17:17
salam azizam bala be dor bashe baba mashala to kheili ghavi hasti enshala hamaro t akhare term radifeshon mikoni


مرسی عزیزم
مامان محمد پارسا
16 آذر 90 20:05
سلام عزیزم عزاداریهاتون مورد قبول در گاه حق امیدوارم حال شما و بابایی زود خوب بشه انشاالله مواظب خودتون باشید
مامان آناهل
17 آذر 90 2:25
سلام مامان نفس . عبادت هات قبول درگاه حق . برای ما هم دعا کن . عزیزم دانشگاه که بودیم، استاد درس آنالیز مون خیلی به امام حسین اعتقاد داشت . میگفت (من سالها فکر کردم که چطور همچین چیزی ممکنه که یه مرد بتونه طفل تشنه خودش رو روی دست بگیره در حالی که میدونه دشمن اون رو هدف تیر قرار میده. ... حالا به این نتیجه رسیدم که فقط باید امام حسین باشی تا بتونی اونکار رو بکنی اون میخواسته به دشمن بگه که چقدر از تمام دلبستگیهای دنیویش دل کنده . از جان خود که هیچ از جان فرزندش هم گذشته . این اوچ بی نیازی یک انسان رو میرسونه . )و همیشه شعارش این بود که نیاز است که انسان رو خرد و خفیف میکنه. نمیدونم ، حرفهاش با عقل من جور در میومد .
التماس دعا


سلام عزیزم منم حرفش و قبول دارم ....
رادین کوچولو
17 آذر 90 19:50
سلام خاله جون.من براتون دعا می کنم که سرما خوردگی هاتون زود زود هوب بشه و دوباره سر خال بشین.


ممنونم
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
17 آذر 90 20:22
سلام مامان نفسی. خوبی؟ قبول باشه .خوش بحالتون چقدر فعالین ماشالله.برای منم دعا کنین.
وااااااااااای از دانشگاه نگو که یاد اون سالها و استرسش میافتم. وحشتناک بود اما یخورده هم شیرین.........


سلام عزیزم اره قبل و بعد امتحانا شیرینه اما پیک فرجه ها و امتحانا فاجعه است


زهره مامان هلیا
17 آذر 90 23:03
سلام نفس جون دیگه به ما سر نمی زنی کم لطف شدی


عزیزم من بهت سر میزنم و مطالبت و می خونم اما نمی دونم چرا قسمت نظرات رو برام باز نمی کنه برای همین نمی تونم برات نظر بذارم

مامان آبتین
18 آذر 90 10:11
امیدوارم بابایی و شما الان در سلامت کامل باشید از قول من یه زیارت قبولم به خاله هدی بگید


ممنونم عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد