دلم تنگ شده !!!
سلام عزیزکم حالت چه طوره ؟ خوبی ؟ منم خوبم وااااااااای چقدر دلم برات تنگ شده بود روزی چند بار میام پیشت ها اما نمیدونم چرا الان یه هو دلم برات خیلی تنگ شد .....
خلاصه دنیا ی اطراف همه چیش ارومه... صبح دانشگاه بودم و یکی از استادام یه رفتاری کرد که من اصلا نپسندیدم یعنی گفت دیر تر از 8 بیاین راه نمیدم و یکی از بچه ها یه ذره دیر امد ، راهش داد اما چشمتون روز بد نبینه شروع کرد به دعوا کردن که یعنی چی این وقت امدن ؟ مگه اینجا مجلس ختمه که هر موقع دوست دارین میاین ؟ من فقط همین یه دونه کلاس کارشناسی و دارم و..... یه عالمه حرف دیگه البته استاد خوبی هستن ( دکتر گلزاری نیستن ها ) اما من اصلا طرز حرف زدنشون و دوست نداشتم ، درسته نباید دیر امد سر وقت باید سر کلاس بود اما یا راه نده یا دیگه این همه بد خلقی نکن .... نمی دونم ... خدایا ما رو همیشه خوش اخلاق نگه دار امین
خلاصه الانم با بابایی رفتیم عکس انداختم و تازه امدیم خونه شام هم جات سبز یه قیمه ی خوشمزه گذاشته بودم
خلاصه فردا صبح هم با یه استادی که اصلا دوستش ندارم کلاس دارم و گفته فصل 2 رو بخونین اما من هنوز کتابش هم پیشم نیست ... خدایا عاقبت این دو ترم رو هم مثل همیشه خودت ختم بخیر کن