عروسی ماشینمون !!!
سلام ناز پری من خوبی ؟ الان خیلی شبه و من یه سری رفتم بخوابم اما خوابم نبرد و دوباره از فرصت های طلایی استفاده کردم و امدم سر لب تاب و دانلود بابایی و stop کردم و امدم تا برات از چند روز بی ماشینی تعریف کنم تا همیشه یادم بمونه که نعمت هایی که خدا بهمون داده چقدر ارزشمند هستن و با نبودشون تازه قدرشون و میدونیم .
خوب مادری الحمدلله ما از همون دوران نامزدی مون ماشین داشتیم و خودت می دونی که مامان و بابا خصوصا مامان گلت چقدر دردر رو دوست داره و در کل خونه پیداش نمیشه ، یه موقع هم اگه صبح بیرون نرفته باشه شب حتما باید بره بیرون والا خدایی نکرده افسرده میشه
خلاصه این دو روز بی ماشین بودنمون خیلی جالب بود ، دیروز خرید داشتیم و بابا می خواست بره سر کوچه تا از سوپری یه مقداری خرید کنه که منم پام و کردم تو یه کفش که منم باهات میام حالا فکر کن دوتا ادم بزرگ رفتیم تو مغازه و فقط یه تن ماهی خریدیم ( اخه دیگه چیزی لازم نداشتیم ) و بعد امدیم تو کوچه تا بیایم خونه مون که در در رفتن بدون ماشینمون کامل شد و مورد حمله و هجوم بی رحمانه ی گربه های بی ادب محلمون قرار گرفتیم که از قضا اون شب جلسه شون دقیقا جلوی در خونه ی ما بود و وقتی بابایی رفت که بفرستتشون یه جای دیگه اونها دقیقا امدن سمت من .... منم که شجاع !!! دستام و گذاشتم رو صورتم و با صدای نه ارومی می گفتم معین کمک ... ( انگار چی شده بود ؟ حالا خوبه فقط یکی از همسایه ها تو کوچه بود والا حسابی ابرومون میرفت ) و خیلی جلوی خودم و گرفتم که یه جیغ فرابنفش نکشم ولی وقتی رسیدیم خونه اشکم داشت در میومد
خلاصه از اینجا بود که به این نتیجه رسیدیم که خدا رو شکر ماشین چه وسیله ی کارامد و خوبیه !! البته با سند و مدرک ها : اول اینکه ما رو (یعنی من رو )میبره در در بعد هم اینکه ما رو (یعنی من رو )از هجوم گربه های شرور حفظ می کنه و هزار و یک دلیل دیگه ....
و خدا جون شکرت که به ما ماشین دادی و ازت می خوایم که به همه ماشین بدی البته با دعای همیشگی من : خدایا نه از کسی و چیزی به ما و ماشینمون آسیبی برسه و نه از ما به کسی یا چیزی آسیبی برسه الهی امین
( راستی میدونی کوچولوی من چرا تو اکثر پست هات با خدا حرف میزنم و دعا می کنم ؟ چون خدا گفته که همه چیز رو از خودم بخواین ، این طوری هم یادمون میمونه خدا تنها مدیر این عالمه و هم اینکه ارامش میگیریم که یه وجود مهربون همیشه هوامون و داره و هم اینکه دیگه به جای امید داشتن به خلق خدا، چشم امیدمون به لطف خدای مهربونمونه )
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم نی نی نازم
راستی نکنه ماشینمون تو این چند روزه چشم ما رو دور دیده باشه و عاشق شده باشه و ما مجبور باشیم تو قیدار براش عروسی بگیریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟