ناز
سلام عزیزکم خوبی ناز دار من ؟ منم خوبم خدا رو شکر بازم مثل همیشه تنها نشستم و منتظر باباییم تا بیاد که اون هم حالا حالا ها نمیاد خلاصه من موندم و تو امروز می خواستم برم خونه ی مامان جون اینا اما مامان جون رفته بود برای جهازبرون دختر خاله ام که انشاالله 17 شهریور عروسیشه ، خوشبخت باشن الهی واسه همینم من نرفتم چون حتما باید مامانم باشه تا من برم اونجا
برا افطار گفتم جوجه کباب درست کنم اما برا سحری موندم چی کار کنم ؟ یه اتفاق خیلی بد و بی مزه تو زندگی همین فکر کردن در مورد اینه که غذا چی درست کنم چون همیشه دوست دارم بابایی از خوردن غذام لذت ببره ، کارم سخت تر میشه کاش تو بودی ستاره ی من تا یواشکی از بابا بپرسی چی دوست داره تا براش بذارم
این همه بازی نکن یه ذره بیا کمک مامانی جیگر طلا حال کن تو ابرا پیش خدا تو بهشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی