اشپز خونه ی گلی خانوم
سلام نفس طلایی من حالت چه طوره قند بلا ؟ ناز بلا ؟ جیگرم !
امشب با بابایی رفتیم یه جای جدید به اسم اشپز خونه ی گلی خانوم که پایین میدون شهرداری بود و فضای خیلی جالبی داشت مثل خونه گرم و صمیمی ، بوی رستورانش مثل بوی اشپز خونه ی خونه بود و غذای خوبی داشت و خود گلی خانوم امد و به گرمی ازمون استقبال و پذیرایی کرد .... ولی مهمترین نکته اش صفا و سادگی و یک رنگی شون بود که فضاشون و این همه با صفا کرده بود اخه یه کوچولو بالاتر یه رستوران خیلی با کلاس به اسم نارنجستان هست که 5 ستاره است اما من نه غذاش و دوست دارم و نه محیطش و .... اخه به نظرم همه و یا خیلی از ادم هایی که میرن اونجا خیلی صادق نیستن با خودشون و هی می خوان ادای یکی دیگه رو در بیارن ....
غرض از این همه پر حرفی اینه که نازنین من بعضی وقتی ادم ها به خودشون هم دروغ می گن و حتی حاضر نیستن تنها در مقابل خودشون صادق باشن .... اونقدر سعی می کنن نقش یه ادم دیگه رو بازی کنن که رفتاراشون خیلی مصنوعی و نچسب میشه ...
اره گل دلم همیشه یادت باشه هر کجا و هر وقت تو هر پست و مقامی بودی خودت باشی ، صاف و صادق و صمیمی .... مطمئن باش اون موقع هم خودت بیشتر خودت رو دوست داری و هم دیگران بیشتر برات احترام قائلند.... کاش همه ی ادم ها خودشون بودن .... خوشحالم که همیشه من و بابایی سعی می کنیم خودمون باشیم و به داشته هامون افتخار کنم و برای نداشته های مقدس تلاش کنیم و نه برای نداشته هایی که فقط رنگ دنیا رو میدن .....
خوشحالم که امروز تو زندگی ام با گلی خانوم اشنا شدم ... گلی خانوم ممنون که خودت بودی با اون همه صفا و مهربونی ... ممنون که یاداوری کردی به ما که هنوز هم تو این دنیا به جز پول و ماشین و خونه ی ان چنانی چیز های دیگه ای هم ارزشمند و قشنگن ... ممنون که قشنگ بودی .....